هزاره، قبیله ‌های گمشده (بخش اول)

هزاره، قبیله ‌های گمشده

یعقوب یسنا

بخش نخست

از کشتار تا بردگی

هزاره، قومی است‌ که بعد از کشتار و سرکوب عبدالرحمان خان دچار بیگانگی هویت قومی، گم‌شدگی، بردگی و نفرین هویت شده است. زیرا بیگانگی از هویت قومی و گم‌شدگی برای قبیله‌های هزاره به معنای فرار از هویت نفرین‌شده، مورد ستم قرار گرفتن و سرکوب بوده است.

دای فولادی در سخنرانی خود در مکتب معرفت اشاره کرد که هم‌صنفی هزاره‌اش در موقع کانکور ملیت خود را تاجیک نوشت. این اشاره‌ی دای فولادی یک مورد نیست، معمولاً تا چند سال پیش بسیاری‌های ما ناگزیر می‌شدیم تا از هویت خود فرار کنیم. این فرار از هویت فرار از تبعیض، تعصب، نفرین و سرکوب بود.

زیرا سرکوب و نفرین آن‌قدر قوی بود که هرگونه شعور و آگاهی قومی را از ما گرفته بود. هزاره بودن طبق فرمان عبدالرحمان خان: «چون کفر اشرارِ هزاره‌یِ دایه و فولاد و زاولی و سلطان احمد و اُرزگان و غیره به‌جایی رسید که بر جمیع غازیان مسلمان حکم کفر نمودند و سرکار اعلی در قلع و قمعِ بنیاد این بی‌دینان که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند، و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و دُرانی تقسیم شود، چنین سررشته‌ و تجویز فرمودند که سپاه نصرت‌پناه نظامی و اُلوسی از هر سمت و جانب دولتِ خداداد آن‌چنان در خاکِ طوایفِ باغیه‌يِ هزاره‌جات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان به‌سلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از طوایف مذکور به دستِ هر نفری از اقوام مجاهدین افغانستان بوده باشند. …» کافر و قابل قتل بوده است. هزاره‌ای اگر زنده می‌مانده، باید برای غلامی یا کنیزی زنده می‌مانده است.

برده، سزاوار هویت نیست. برده اگر هویتی دارد، نفرین‌شدگی است. اگر برده نفرین‌شده نباشد، برده نیست. طبق فرمان عبدالرحمان خان هزاره‌ی زنده، هزاره‌ی برده است. بنابراین معنای هزاره از نظر هویتی، معادل به بردگی شد. این‌که هزاره‌گفتن تا چند سال پیش دشنام و توهین معنا می‌داد، خاست‌گاهِ تاریخی دارد که خاست‌گاه تاریخی آن فرمانِ کشتار و بردگی هزاره‌ها توسط عبدالرحمان خان است. در این فرمان، نخست هزاره تکفیر می‌شود، بعد هزاره باغی اعلام می‌شود. فرمان کشتن، به بردگی کشاندن (غلام و کنیز)، تصرف سرزمین و توزیع جای‌داد این کافران باغی از طرف عبدالرحمان خان صادر می‌شود.

این کشتار، ستم و به بردگی کشاندن یک قوم آن‌هم در تاریخ معاصر جهان، کشتار و ستم ساده‌ای نبوده است. این‌که امروز (صد سال بعد) ما هزاره‌ها از شنیدن این سخن که فلان فرد هزاره هویت قومی خود را پنهان می‌کرد، تعجب می‌کنیم، از ناآگاهی تاریخی و از ساده‌انگاری ما درباره‌ی کشتار و ستم تاریخی ما است. شنیدن این سخن تعجب نه، بلکه تأمل و اندیشه لازم دارد.

نباید کسی را که هویت خود را پنهان می‌کرده است، ملامت کنیم، باید به این فکر کنیم که چرا هویت خود را پنهان می‌کرده است؟ چرا هزاره، هویتی بوده که توهین به شمار می‌رفته است؟ چرا هزاره، هویتی بوده که ستم، تعصب و تبعیض علیهِ این هویت جرم نبوده است و دیگران می‌توانسته آشکارا هزاره را مورد ستم و تبعیض قرار بدهد؟ آیا افراد حق ندارند برای حفظ جان خود از یک هویت نفرین‌شده، فرار کنند؟ اگر شانه بالا بیندازیم و بپرسیم که چرا هزاره مورد ستم و تبعیض قرار می‌گرفته است و چرا افراد هزاره اعتراض نمی‌کرده است؟ برای پاسخ این پرسش شما را به فرمان عبدالرحمان خان رجعت می‌دهم.

فرمان امیر، قانون است. فرمان امیر، شوخی‌بردار نیست. تا زمان امان‌الله خان ما هزاره‌ها طبق فرمان امیر عبدالرحمان خان برده بوده‌ایم و دیگران طبق این فرمان این حق را داشتند که ما را بکشند یا به غلامی و به کنیزی بگیرند. قتل، ستم، بردگی (غلامی و کنیزی) از دست دادن سرزمین‌های بومی موجب شد که هزاره‌ها، نفرین رسمی از طرف پادشاه وقت را درونی کنند و به این تصور شوند که واقعاً هزاره بد و نفرین‌شده است. در بین مردم هزاره، متل‌هایی وجود دارد که بیان‌گر خودکم‌بینی قومی، شخصیتی و روانی مردم هزاره است. به این معنا که هزاره، غیر از جوالی‌گری و… سزاوار کارهای دیگر از جمله سزاوار حضور در دولت‌داری و حکومت‌داری نیست.

این کشتار، بردگی و ستم دوام‌دار تاریخی باعث شد که هزاره از هویت قومی خود فرار کند. این فرار، فرار فردی نبود، فرارهای جمعی‌ای بود که قبلیه‌هایی از هزاره بنابه تغییر مذهب و… کوشیدند خود را متعلق به هویت اقوام دیگر، از جمله متعلق به هویت اقوام تاجیک قلمداد کنند. بنابراین هزاره پس از کشتار و بردگی، دچار بیگانگی از هویت قومی خود و دچار گم‌شدگی از تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان شدند.

منظور از بیگانگی هویت به این معنا است‌که هویت قومی هزاره، مورد نفرین قرار گرفت. هزاره این نفرین را در خود درونی کرد. بعد از درونی‌کردن این هویت نفرین‌شده در پی این برآمدند که از هویت نفرین‌شده‌ی خود فرار کنند و بی‌گانه شوند. منظور از گم‌شدگی این است‌که قبیله‌های هزاره از هم جدا شدند و یک‌دیگر را گم کردند. این گم‌شدگی تا هنوز ادامه دارد. قبیله‌هایی از هزاره در افغانستان هستند که بنابه این گم‌شدگی هویت خود را کاملاً فراموش کرده‌اند و نمی‌دانند که هزاره هستند.

هزاره‌های مرکز افغانستان (بامیان، غزنی و دایکندی) تا چند سال پیش نمی‌دانستند که سمت شمال (بغلان، کندز، تخار) هزاره داشته باشند. من خودم از جمله‌ هزاره‌هایی هستم که دوستان هزاره‌ی بامیان، غزنی و دایکندی هزاره‌بودن مرا قبول نداشتند. وقتی می‌گفتم من هزاره هستم، شک می‌کردند که یسنا چرا خود را هزاره می‌گوید، از هزاره‌گفتن خود چه منظوری دارد. حلیم سروش در جریان این ماجرا است.

یکی از هم‌صنفی‌هایم در دانشگاه کابل که از غزنی بود، به من می‌گفت: «محمد یعقوب خوش به‌حالت نه نام‌ات هزارگی است و نه چهره‌ات خیلی به هزاره برابر است. تا خودت نگویی کسی نمی‌داند که هزاره استی. کاش نام و چهره‌ی من مثل شما می‌بود.» به این سخن و برداشت یک هزاره باید توجه و دقت کنیم که چه معنا دارد؟ معنایش گریز و فرار از هویت نفرین‌شده‌ی تاریخی است. نباید این فرد را ملامت کنیم، بلکه باید گریز و فرار او را از هویت قومی هزاره در بستر مناسبات سیاسی، تاریخی و فرهنگی افغانستان در نظر بگیریم. او خود را بدبخت احساس می‌کرد که چرا هزاره به دنیا آمده است. شاید هنوز افرادی در بین هزاره باشند که این احساس را داشته باشند، چرا هزاره به دنیا آمده‌اند، چرا پشتون یا تاجیک به دنیا نیامده‌اند.

این‌که من می‌گویم باید تاریخ هزاره را از دوره‌ی عبدالرحمان و بعد از آن جدی گرفت به این معنا است‌که بی‌گانگی از هویت قومی و گم‌شدگی ما از تاریخ و از خود ما از قتل‌عام و ستم تاریخی عبدالرحمان خان آغاز می‌شود. بهتر است دوره‌ی عبدالرحمان خان و بعد از آن‌را دقیق مطالعه و بررسی کرد که ابعاد این قتل در چه سطحی بوده است؟ قبیله‌های هزاره به کجاها فرار کرده‌اند؟ کدام قبیله‌ها کاملاً کشته شده‌اند؟ کدام قبیله‌هایی پس از کشتار زنان و فرزندان‌شان به بردگی (غلامی و کنیزی) کشانده شدند؟ سرزمین اصلی هزاره‌ها در کدام ولایت‌های افغانستان بوده است و این سرزمین توسط چه کسانی تصرف شدند؟ قبیله‌های هزاره‌ای که فعلاً در سراسر کشور پراگنده‌اند، از کدام ولایت‌ها به این‌جاها متواری شده‌اند؟ کدام قبیله‌های هزاره کاملاً هویت قومی خود را فراموش کرده‌اند و با کدام قوم از نظر هویت مدغم شده‌اند؟ چگونه می‌توان به این قبیله‌های هزاره از نظر هویت قومی و فرهنگی، وحدت هویتی بخشید؟ مهم‌تر از همه، چگونه می‌توان پیامد این قتل و ستم را در سطح ملی و بین‌المللی مطرح کرد؟ مطرح کردن پیامد این قتل و ستم در سطح ملی و بین‌المللی می‌تواند برای رفع ستم تاریخی و تعصب و تبعیض موجود نسبت به هزاره‌ها مفید باشد.

همین اکنون کوچی می‌رود در روستای هزاره، غژدی می‌زند. این رفتن کوچی به روستاهای هزاره بی‌خود نیست، بلکه یک مبنای تاریخی دارد. مبنای تاریخی آن فرمان عبدالرحمان خان و ستم متداوم دولتی بعد از آن فرمان است. زیرا در آن فرمان سرزمین هزاره، تصرف و تقسیم شده است. به نوعی هنوز آن فرمان با رفتن کوچی به محل زندگی هزاره‌ها هر سال تطبیق و تکرار می‌شود.

رفتن کوچی به سرزمین هزاره‌ها و سایر ستم و تعصب و تبیعض علیهِ هزاره ارتباط به فرمان عبدالرحمان خان دارد. بنابراین این فرمان باید رسما از طرف دولت افغانستان تقبیح شود. اگر این فرمان تقبیح شود، رفتن کوچی به سرزمین‌های هزاره و سایر تعصب و تبعیض علیهِ هزاره می‌تواند جرم پنداشته شود. زیرا این فرمان خاستگاه ستم تاریخی هزاره‌ها است.

دولت افغانستان این فرمان دولتی را رسماً تقبیح و ملغا اعلام نکرده است. دولت افغانستان باید این فرمان را رسماً تقبیح کند و از مردم هزاره معذرت رسمی بخواهد. تاریخ صدور این فرمان را به‌عنوان روز قتل مردم هزاره توسط دولت، وارد تقویم رسمی کشور کند. برای پیشمانی از غلط و اشتباه گذشته، تقبیح فرمان عبدالرحمان خان، معذرت‌خواهی و روز صدور فرمان کشتار هزاره را وارد تقویم رسمی کردن، اندک‌ترین کاری است‌که دولت افغانستان برای حسن نیت و ملت‌سازی می‌‌تواند انجام بدهد.

متأسفانه دولت‌های افغانستان این اقدام انسانی و بشری را انجام نداده و انجام نمی‌دهد. زیرا دولت افغانستان اگر این اقدام انسانی و بشری را انجام بدهد، دیگر پشت سر کوچی نمی‌تواند ایستاد شود که کوچی‌های مسلح به روستاهای هزاره برود و کِشت و کار روستاهای هزاره را حیف و میل کنند، بعد برگردند.

مردم هزاره، جغرافیای کوچک و سردی را که فعلاً در اختیار دارند، حق ندارند که چهارتا گوسپند خودشان از علف‌چرهای روستاهای‌شان استفاده کند؟ مناطق هزاره‌نشین از ماه عقرب تا ثور پوشیده از برف است. بعد از ماه ثور تا میزان وقت کِشت و کار است. از ماه ثور به بعد تا میزان، مناطق هزاره‌نشین، میله‌ی مواشی کوچی است. این ستم فقط در افغانستان می‌تواند وجود داشته باشد و پشتوانه‌ی قانونی داشته باشد!.

منظورم این نیست‌ که با تقبیح این فرمان، ما دعوای حقوقی کنیم که سرزمین‌ها و جای‌دادهای ما را کی‌ها گرفتند. منظورم این است‌که برای احترام به عدالت و جلوگیری ستم، تقبیح این فرمان و روز صدور این فرمان به‌عنوان قتل مردم هزاره در تقویم رسمی کشور، ارزش ملی و ارزش حقوق بشری دارد که می‌تواند مردم افغانستان را از نظر ملت‌سازی وارد مرحله‌ی مدرنِ ملت‌سازی کند.