جنبشروشنایی با این پرسش شروع شد که چرا مسیر برق پنجصد کیلووالت ترکمنستان طبق نقشهی شرکت فیشنر از بامیان- میدانوردک به سالنگ تغییر داده شد. گفتمان برق و فرق مردم را به جادهها کشاند و جنبشروشنایی را به وجود آورد. این جنبش توانست با روان اجتماعی هزارهها ارتباط بگیرد و موج عظیمی از مردم را به خیابان بیاورد. مردمیکه سابقهی درازی در مبارزات اجتماعی و سیاسی داشتند و باتوجه به تجربههای تاریخی و گفتمانهای آرمانگرایانهی عدالتخواهی مردمی، تجربهی تبعیض که تجربهی پردردی برای هزارهها است، چنان نیکو شکل گرفت که هر هزارهای حاضر شد جان بدهد، تا تبعیضسیستماتیک بر نسلهای پس از آنان ادامه نیابد.
تحلیل
فقدان هویت ملّی در افغانستان
در کشور چندقومیِ افغانستان، علیرغم پیوستگیهای کلان تاریخی، این عنصر در فرایند پرورش محیط انسانی ـ جغرافیایی خود نتوانسته است منبع مطمئن همسویهگری، انسجام و آفرینش روح سازنده و پویای ملّی در میان ساکنان افغانستان باشد. جداافتادگی و بیگانگیِ روح و رفتار ملّی که اکنون در این سرزمین گسترده شده است، ناشی از فقدان درک روشن و اعتماد لازم، از علایق و نمادهای برجسته و پیوستهگر مشترکات تاریخی است.
هزاره شناسی (بخش دوم)
هزارهها را باید به عنوان یک قوم مستقل مانند اقوام دیگر جهان، شناخت و معرفی کرد. هزاره، هزاره است، همانطوری که اوزبیگ، تاجیک، مغول، قزاق، عرب، پشتون، کُرد و… به نام خودشان معرفی میشوند. آریایی، ترک و مغول خواندن مردم هزاره، بحث علمی و تاریخی است که به راحتی قابل اثبات نیستند. همانطور که در مورد اقوام دیگر قابل اثبات نبودهاند؛ اما میشود در فضای علمی و آکادمیک به عنوان هزارهلوژی (مطالعات هزارهشناسی) به پژوهش آن نشست. اکنون هزارهها، هزارهاند. باید به عنوان یک قوم مستقل با سرزمین مستقل (هزارستان)، هویت هزارهگی، فرهنگ و داشتههای فرهنگی مستقل، زبان گفتاری مستقل بحث شود
هزارهشناسی (بخش اول)
هزارهها، قوم است با تعریف جدید که گروه فرهنگی را گویند، بافت قومی آنان ترکیبی و بومی است، نژاد مختلط نیست، که دو سوم تاجیک و یک سوم مغول باشد و در اثر ازدواج چنین اتفاقی افتاده باشد که شوخیای بیش نیست. در طرف دیگر هزارهها، انساناند، باید با دانش انسانشناسی و مردمشناسی، شناخته شود. دانش (ژنتیک و د ان دی) یکی از راههای شناخت این مردم است، تمام راه نیست
حزب وحدت به مثابه رخداد
حزب وحدت یکی از آنجمله احزاب قومی بود که بر اساس نیاز جامعهی هزاره شکل گرفت. در آغاز مقاومت علیه حکومت کمونیستها در افغانستان، هزارهها نیز همچون دیگر گروههای قومی و مذهبی بهطور پراکنده در گروههای کوچک و ناهماهنگ مبارزه میکردند، اما در نهایت به درگیری و منازعات میانگروهی رسیدند و میان خود درگیر شدند. بنابراین، نیاز آن روز جامعهی هزاره/شیعه این بود که از منازعات میانگروهی بکاهند و به سوی وحدت گروهی بروند تا بتوانند در صحنهی سیاست ملی نیز توان مشارکت داشته باشند.
هزاره؛ قبیلههای گمشده (بخش سوم) هزاره در دورهی مزاری و پسامزاری
حضور در چوکیهای مقطعی که نقش تصمیمگیرنده نداشته باشد، بر سرنوشت سیاسی جامعهی هزاره تاثیری نخواهد داشت؛ از این حضور در چوکیهای مقطعی کرده بیرون از نظام باشیم بهتر است، زیرا میتوانیم با زبان دراز اعتراض کنیم و اعتراض ما در سطح جهان شنیده میشود. ما نیاز به تثبیت حق سیاسی خویش در تصمیمگیری حاکمیت و اعمال قدرت داریم تا این حق تثبیت نشود، به سرنوشت سیاسی در حکومتداری، نظام و قدرت سیاسی دست نمییابیم. بنابراین ما پس از بیست سال هنوز در جایی قرار داریم که مزاری هدف تعیین کرده بود: نخست داعیهی هویت قومی در مناسبات داخلی مردم هزاره، وَ دوم داعیهی هویت سیاسی قوم هزاره در نظام سیاسی افغانستان بود.
هزاره، قبیله های گمشده (بخش دوم)
کشتار مردم هزاره مستندسازی نشده است، اما در گزارشهای عمومی و تاریخی تا ۶۲ در صد مردم هزاره در این قتلعام کشته شدهاند. کسانیکه زنده ماندهاند، رسماً و بالفعل برده شدند یا به صورت بالقوه میتوانست به بردگی گرفته شوند، زیرا فرمان بردگی هزاره صادر شده بود. نه تنها مردم هزاره در داخل افغانستان به بردگی گرفته شدند «بلکه هزاران دختر و پسر هزاره به مردمان خارج از کشور از جمله به مردمان هند برتانوی فروخته شدند» (غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج۱: ۶۷۰). غبار تاکید میکند قتلعام هزاره توسط عبدالرحمان خان در تاریخ افغانستان بیپیشینه بود. میگوید تا هنوز زوایای تاریک این فاجعهی انسانی بررسی و روشن نشده است. اگر روزی گستردگی این فاجعه بررسی و روشن شود، جهان از خبر این فاجعه دچار وحشت خواهد شد.
هزاره، قبیله های گمشده (بخش اول)
برده، سزاوار هویت نیست. برده اگر هویتی دارد، نفرینشدگی است. اگر برده نفرینشده نباشد، برده نیست. طبق فرمان عبدالرحمان خان هزارهی زنده، هزارهی برده است. بنابراین معنای هزاره از نظر هویتی، معادل به بردگی شد. اینکه هزارهگفتن تا چند سال پیش دشنام و توهین معنا میداد، خاستگاهِ تاریخی دارد که خاستگاه تاریخی آن فرمانِ کشتار و بردگی هزارهها توسط عبدالرحمان خان است.