حاکمیت استبدادی در افغانستان استاد محمد نسیم جعفری اکثر کشورهای توسعهنیافته به لحاظ تاریخی دارای حکومت مستبد بودهاند. پس از نوسازی سیاسی این کشورها، میراث استبدادی از بین نرفته و به شکلهای جدیدی در ساختار سیاسی باقیمانده است. استبداد در…
تاریخ
قتلعام و نسلکشی مردم و زندانیان هزاره در مزار شریف توسط طالبان – بخش اول
در 25 می، طالبان وارد شهر مزار شدند و شروع به بستن مکاتب و ادارهها کردند و از مسجدها استفاده میکردند تا تکلیف قانون شریعت را اعلام کنند.
طالبان پس از کشتهشدن نیروهایشان در می1997 انتقامگیریهایی را علیه غیرنظامیان هزاره در مزارشریف شروع کردند که دست کم 83 نفر را در دو قریهای بیرون از شهرمزار قتلعام کردند. مطابق گزارش گزارشگر خاص، 53 نفر شیعه از باشندگان قریهای در قزلآباد کشته شدند و حدود بیست خانه آتش زده شدند. بزرگان قریه میگفتند: طالبان بعد از ظهر به قریه رسیدند و شروع به کوبیدن دروازههای خانههایشان کردند. آنان میپرسیدند که سلاح داریم.
دست یافتن به صلح پایدار یا توافق درون قومی؟
جنگ زرگری/ساختگی حکومت و طالبان: حامد کرزی با ابداع اصطلاح «برادرانناراضی» نخستین گام را برای ارتقای موقعیتسیاسی طالبان از یک گروه تروریستی و بنیادگرا به یک گروه مخالفسیاسی حکومت دموکراتیک ارتقا داد. ایدهی اعتباردهی به طالبان پس از به قدرت رسیدن اشرفغنی بیشتر و آشکارتر تقویت شد تا آنجا که جنگ میان دولت و طالبان، تبدیل به برنامهای در جهت تطبیق سیاست حذفی به منظور احیای ارتش قومی شد. به طور نمونه، جنرالهایی که از نظر تباری پشتون نبودند، به فرمان اشرفغنی به بازنشستهگی سوق دادهشدند، و برخی جنرالان جوان و آیندهدار هزاره و تاجیک به شکل مرموزی در میدان جنگ کشته شدند. دهها هزار سرباز غیرپشتون در تبانی میان طالبان و سربازان نفوذی قومی در ولایتهای ناامن جنوبی به کام مرگ رفتند. هزاران طالب قاتل بدون محاکمه و پاسخگویی در برابر جنایتهای ضدانسانی که علیه شهروندان افغانستان مرتکب شده بودند، در نخستین روزهای حکومت غنی از زندانهای بگرام و پلچرخی رها شدند تا دوباره به میدان جنگ علیه مردم افغانستان برگردند. بدین ترتیب، دوام سیاستهای انحصارگرایانه و تمامیتخواهانهی اشرف غنی در تمام زمینهها، پیآیندهای ذیل را در جهت تضعیف حکومت و تقویت جایگاه سیاسی و نظامی گروه طالبان در نزد جهانیان بهنمایش گذاشت:
فقدان هویت ملّی در افغانستان
در کشور چندقومیِ افغانستان، علیرغم پیوستگیهای کلان تاریخی، این عنصر در فرایند پرورش محیط انسانی ـ جغرافیایی خود نتوانسته است منبع مطمئن همسویهگری، انسجام و آفرینش روح سازنده و پویای ملّی در میان ساکنان افغانستان باشد. جداافتادگی و بیگانگیِ روح و رفتار ملّی که اکنون در این سرزمین گسترده شده است، ناشی از فقدان درک روشن و اعتماد لازم، از علایق و نمادهای برجسته و پیوستهگر مشترکات تاریخی است.
میر یزدانبخش بهسودی٬ مخالف بیعدالتی و جانبدار حقوق مردم
امیردوست محمدخان از قدرت روزافزون این میر هزاره در هراس بود و دنبال فرصتی میگشت تا او را به قتل رساند. چون توان رویارویی با میر یزدان بخش بهسودی میر قدرتمند هزاره را نداشت، بناء نقشه شوم و توطیه ناجوانمردانه ای را برای کشتن میر هزاره روی دست گرفت. در قدم اول بزرگان قزلباش کابل را به دربار احضار نموده و از آنان خواست که از طرف او میر یزدان بخش را به دربار کابل دعوت کنند. در ضمن برای حفظ جان میر هزاره، حتا بر روی جلد قرآن، مهر نمود که سلامتی میر هزاره را تضمین میکند. در این مورد چارلز میسن انگلیسی که خود در آن دوران در افغانستان بوده و در مسافرتی، که منجر به قتل میر بهسود شد حضور داشته است، در این زمینه چنین نوشته است:
هزاره؛ قبیلههای گمشده (بخش سوم) هزاره در دورهی مزاری و پسامزاری
حضور در چوکیهای مقطعی که نقش تصمیمگیرنده نداشته باشد، بر سرنوشت سیاسی جامعهی هزاره تاثیری نخواهد داشت؛ از این حضور در چوکیهای مقطعی کرده بیرون از نظام باشیم بهتر است، زیرا میتوانیم با زبان دراز اعتراض کنیم و اعتراض ما در سطح جهان شنیده میشود. ما نیاز به تثبیت حق سیاسی خویش در تصمیمگیری حاکمیت و اعمال قدرت داریم تا این حق تثبیت نشود، به سرنوشت سیاسی در حکومتداری، نظام و قدرت سیاسی دست نمییابیم. بنابراین ما پس از بیست سال هنوز در جایی قرار داریم که مزاری هدف تعیین کرده بود: نخست داعیهی هویت قومی در مناسبات داخلی مردم هزاره، وَ دوم داعیهی هویت سیاسی قوم هزاره در نظام سیاسی افغانستان بود.