در کشور چندقومیِ افغانستان، علیرغم پیوستگیهای کلان تاریخی، این عنصر در فرایند پرورش محیط انسانی ـ جغرافیایی خود نتوانسته است منبع مطمئن همسویهگری، انسجام و آفرینش روح سازنده و پویای ملّی در میان ساکنان افغانستان باشد. جداافتادگی و بیگانگیِ روح و رفتار ملّی که اکنون در این سرزمین گسترده شده است، ناشی از فقدان درک روشن و اعتماد لازم، از علایق و نمادهای برجسته و پیوستهگر مشترکات تاریخی است.
میر یزدانبخش بهسودی٬ مخالف بیعدالتی و جانبدار حقوق مردم
امیردوست محمدخان از قدرت روزافزون این میر هزاره در هراس بود و دنبال فرصتی میگشت تا او را به قتل رساند. چون توان رویارویی با میر یزدان بخش بهسودی میر قدرتمند هزاره را نداشت، بناء نقشه شوم و توطیه ناجوانمردانه ای را برای کشتن میر هزاره روی دست گرفت. در قدم اول بزرگان قزلباش کابل را به دربار احضار نموده و از آنان خواست که از طرف او میر یزدان بخش را به دربار کابل دعوت کنند. در ضمن برای حفظ جان میر هزاره، حتا بر روی جلد قرآن، مهر نمود که سلامتی میر هزاره را تضمین میکند. در این مورد چارلز میسن انگلیسی که خود در آن دوران در افغانستان بوده و در مسافرتی، که منجر به قتل میر بهسود شد حضور داشته است، در این زمینه چنین نوشته است:
سالها سیاست حذف؛ حق با سکوت نیست!
روح الله نیکپا نامِ پر افتخار رسانه ای در کشور بود. پس از کسب افتخار شور و هیجان مردمِ ما در بزرگ شهرها بیش از حد بود. او از کوچه های گِلی غرب کابل بلند شد و برای کشور جنگ زده افتخار آورد. کابل آن روز ویرانه بود. دیوارهایش زخمی، مردم اش فقیر و کوچه هایش پر از درد و اندوه. نیکپا از غرب کابل به پکن رفته بود. از میانِ تباری که همواره محکوم بود، محکوم ابدی. در تاریخ بارها قتل عام شده بود، به جرم مذهب و تبار. هزارهی یک پیسه ای در پکن خوش درخشید و نخستین مدال المپیکی را به نام اش ضرب زد. آن هم از کشوری جنگ زده و فقیر. او امر محالی را ممکن کرد و مردمِ دنیا را شگفت زده کرد. قصهی روح الله همین بود.
هزاره شناسی (بخش دوم)
هزارهها را باید به عنوان یک قوم مستقل مانند اقوام دیگر جهان، شناخت و معرفی کرد. هزاره، هزاره است، همانطوری که اوزبیگ، تاجیک، مغول، قزاق، عرب، پشتون، کُرد و… به نام خودشان معرفی میشوند. آریایی، ترک و مغول خواندن مردم هزاره، بحث علمی و تاریخی است که به راحتی قابل اثبات نیستند. همانطور که در مورد اقوام دیگر قابل اثبات نبودهاند؛ اما میشود در فضای علمی و آکادمیک به عنوان هزارهلوژی (مطالعات هزارهشناسی) به پژوهش آن نشست. اکنون هزارهها، هزارهاند. باید به عنوان یک قوم مستقل با سرزمین مستقل (هزارستان)، هویت هزارهگی، فرهنگ و داشتههای فرهنگی مستقل، زبان گفتاری مستقل بحث شود
هزارهشناسی (بخش اول)
هزارهها، قوم است با تعریف جدید که گروه فرهنگی را گویند، بافت قومی آنان ترکیبی و بومی است، نژاد مختلط نیست، که دو سوم تاجیک و یک سوم مغول باشد و در اثر ازدواج چنین اتفاقی افتاده باشد که شوخیای بیش نیست. در طرف دیگر هزارهها، انساناند، باید با دانش انسانشناسی و مردمشناسی، شناخته شود. دانش (ژنتیک و د ان دی) یکی از راههای شناخت این مردم است، تمام راه نیست
حزب وحدت به مثابه رخداد
حزب وحدت یکی از آنجمله احزاب قومی بود که بر اساس نیاز جامعهی هزاره شکل گرفت. در آغاز مقاومت علیه حکومت کمونیستها در افغانستان، هزارهها نیز همچون دیگر گروههای قومی و مذهبی بهطور پراکنده در گروههای کوچک و ناهماهنگ مبارزه میکردند، اما در نهایت به درگیری و منازعات میانگروهی رسیدند و میان خود درگیر شدند. بنابراین، نیاز آن روز جامعهی هزاره/شیعه این بود که از منازعات میانگروهی بکاهند و به سوی وحدت گروهی بروند تا بتوانند در صحنهی سیاست ملی نیز توان مشارکت داشته باشند.