نگارنده: حیدر زوار
امروز بعضی از رسانه های مجازی افغانستان و شخصیت های هزاره خبری درمورد یک “منشور” نشرکردند که ازنام هزاره ها به رسانه ها فرستاده شده وانگارهزاره های افغانستان قصد دارند کشورمستقلی برای خود داشته باشند. جدا ازاینکه این امر درشرایط فعلی چقدرامکان پذیر یا واقعگرایانه باشد یا نباشد، فقط نشراین خبر، به بعضی افراد تند رو، مخالف و دشمن مردم هزاره بهانه ای ابزاری شده که هم ازروی بخل و حسد وهم از روی بغض وکینه، هی به هزاره ها دشنام داده اند و بعضی ازاین افراد، درصورت عملی شدن این منشور، حتا هزاره ها را به کشتارجمعی دوباره تهدید کرده اند.
گرچند، نظرات و تهدیدات این دشمنان افراطی هزاره، بخوبی قابل درک است، اما درعکس العمل به نشراین خبر، چیزیکه قابل درک نیست، نظرات بعضی ازجوانان هزاره مقیم افغانستان است که جالبترازنظرات دشمنان تند روهزاره نگاشته شده است.
نسل جوان هزاره ی امروزی که دریکی دو دهه اخیرازیکسو با نازدانه گی نسبی وازسویی با دید محدود نسبت به مسایل تاریخی مردم شان رشد کرده، بدون آشنایی با دردهای تاریخی مردم هزاره ومبارزات نیاکان شان درسرزمینی که ازآنها به زورقتل عام های تاریخی مردم شان ستانده شده بزرگ شده اند و درک چندانی ازپشت پرده بازیهای کلان ژئوپولیتیک و ژئو استراتیژیک و نقش مردم شان دراین بازی ها ندارند.
این جوانان ناآگاه و نا آشنا با پیشینه رنج ودرد مردم شان، همان لقمه نان و یا وظیفه موقتی و راحتی نسبی ای را که دراین چند سال اخیرصاحب شده اند، نسبت به هرکاربزرگ، بنیادی وخیرکه به نفع آینده مردم شان باشد، ترجیح میدهند. این قشرازجوانان با غرق شدن درغرورکاذب چند صبا درکافه نشینی درشهرها ونشخوارکردن نوشته ها و نظرات فلان فیلسوف یا دانشمند غربی، به یک نوع بی عمقی و پوچی رسیده اند که فقط همه چیزدرظاهرشان خلاصه میشود وازعمق دید، وسعت سطح آگاهی و ژرف نگری دروجود شان خبری نیست. آنان متاسفانه حتا نمیدانند درظرف آینده ی نزدیک چه چیزی درانتظارشان است واین برنامه های کلان که برای نابودی آرامش موقتی آنها چیده شده، چگونه همه دوران پوشالی شان را مثل باد با خود خواهد برد.
فساد گسترده درافغانستان که با پول های بادآورده با معجونی ازگدایی ازجامعه جهانی و دزدی ازکمک های خارجی بوجود آمده وفرصت بعضی وظیفه یا کارهای موقتی را ایجاد کرده، متاسفانه باعث ترویج راحت طلبی موقتی، کوته نگری، سستی و کرختی درمورد مسایل مهم کشوری دربین بسیاری ازجوانان تحصیل کرده یا نیمچه تحصیل کرده هزاره درکابل و سایرشهرهای افغانستان هم شده است. دربعضی ازموارد یک نوع رقابت نا سالم و مزدورمنشی و کرنش دربرابرچوکی و پول قدرتمندان فاسد که بین این جوانان بوجود آمده، آدم را ازآینده اینها ونقش شان درآینده مملکت بکلی مایوس میکند.
درمملکتی که نظامش پوشالی باشد و گستره فساد همه عرصه های اجتماعی و اخلاقی را بپوشاند، بسیاری ازمسایل فقط به صورت سطحی وظاهری سنجیده ودیده میشوند وحرف های اصلی و مسایل مهم سیاسی-اجتماعی عمداً به حاشیه رانده میشوند.
این جوانان که تحت رژیم تقلبی وغاصب و متعصب چند روز زندگی شانرا با خوشی های کاذب سپری میکنند، فقط نشخوارکردن صفحات تاریخ جنگ ها و انقلابات اروپایی را بلدند، اما ازرشادت ها و قربانی دادن های بانیان انقلاب فرانسه، پارتیزان های ضد فاشیزم ایتالیا یا آزادی خواهان ایرلند هیچ چیزی نمیدانند. اینان متاسفانه فقط بلند پوزبدهند و اکت و ادای روشنفکری و انقلابی را درآورند، اما همزمان راحت باشند ومبادا کسی درباره آزادی، برابری وعدم تبعیض حرفی بزند، تا باعث ازدست دادن چوکی موقتی و راحتی چند روزه وقطع روزی شان شود. اینان نمیدانند که برای آوردن تغییرات اساسی، بسیاری ازمردمان اروپایی که امروز راحتند، آنرا مدیون نسل قبلی شان اند که قربانیان زیادی داده، راحت طلبی های موقتی شانرا کنارگذاشته اند تا نسل های بعد ازآنها نتیجه مبارزات آنان را بچشند.
این جوانان تازه به دوران رسیده قوم، بعضی اوقات بی خریطه فیرمیکنند و به خارج نشینان زخم زبان میزنند بدون آنکه بدانند که مهاجرین و پناهندگان قوما که به نام دیاسپورای قوما درکشورهای مختلف جهان بسرمیبرند، وقتی ازآزادی، برابری و انقلاب درکشورحرف میزنند، ازدم گرم نیست، بلکه اینان ازواقعیت کشورهای پیشرفته دنیا به خوبی آگاه گشته اند و ارزش آزادی و برابری واقعی را حس کرده و واقعیت های این کشورهای پیشرفته را ازفاصله نزدیک درک و لمس کرده اند. این دیاسپورا درکشورهای اروپایی با تحمل انواع سختی ها، بازهم برای وطن شان دل میسوزانند و اگرطرح و برنامه ای دارند، نه برای مطرح شدن بلکه ازروی دلسوزی برای آینده مردم شان است.
جدا ازاینکه “منشورهزارستان” توسط چه کسانی نوشته شده باشد و”پیشگامان جنبش استقلال هزارستان” چه کسانی باشند، که هنوزبه خوبی روشن نیست، اما با خواندن بعضی ازنظرات قشرجوان قوما که درداخل افغانستان زندگی میکنند، نسبت به طرح مسئله “منشورهزارستان” دربین این جوانان میتوان به سرخوردگی، احساس ترس و هراس، نداشتن باورمندی به نیروی خود ونداشتن اعتماد به نفس کافی و نداشتن بلند پروازی پی برد. اینان درحالیکه مرگ و کشتاردسته جمعی مردم شانرا همه روزه عملاً پیش چشم شان میبینند و با پوست وگوشت شان تجربه میکنند، اما وقتی راه حل یا راه حل هایی نسبتاً رادیکال اما با دورنمای مثبت برای منافع جمعی مردم شان توسط نخبه گان قوم سنجیده میشود، این قشرجوان راحت طلب، بجای اینکه ازاین طرح ها حمایت نمایند یا نظرات اصلاحی شانرا بدهند، ازترس اینکه مهر فلان و فلان را نخورند و خواب راحت و بسترگرم موقتی شان بهم نخورد، با یا با مخالفت به این ایده ها میپردازند ویا آنها را دست کم میگیرند و مسخره میکنند.
این قشرجوانان تحصیلکرده قوما که درواقع باید قوای بشری فعال قوما باشند وغنامندی مردم ما محسوب شوند، با این حالت انفعالی که دارند و چون شترمرغ سرشان را درریگ فرو میبرند، هم انرژی خود را به هدرمیدهند، هم سرمایه گذاری ایکه فامیل هایشان با صد سختی بالای شان کرده را به باد فنا میدهند وهم سایراقشارفعال جامعه مقیم خارج را ازخود مایوس میکنند و هم درکل به قوم هزاره ضررمیرسانند.
این وضعیت باید تغییرکند.
نقد و نظر