عصبیت گلبدین حکمتیار
نگارنده: استاد یعقوب یسنا
ابن خلدون عصبیت را راهکار قبیلهای میداند که افراد قبیله برای پاسداری از سنتهای پشت پدری خود تعصب دارند و سرسخت رفتار میکنند. تاکید ابن خلدون این استکه زندگی شهری و تغییر شیوهی اقتصادی موجب کاهش عصبیت میشود. در هر صورت، ابن خلدون عصبیت را از نظر جامعهشناسی فرهنگی روزگار خود بررسی و ارزشگذاری کرده است.
اما عصبیت در روزگار ما از نظر جامعهشناسی فرهنگی و سیاسی گونهای بدویگری، عقبماندگی فرهنگی، جهالت و ایدیولوژی استکه انسان را نسبت به درک واقعیت و تحول پیرامونش کور میکند.
واقعیت و حقیقت فرق دارد. واقعیت همیشه دچار تحول است، اما حقیقت به مثابهی باورهای ذهنی، مذهبی و اعتقادی میتواند سالها ادامه داشته باشد و انسان را از نظر فکری بدوی نگه دارد. مثلا بسیاری باور دارند آسمان و زمین هفت طبقه است، عقل مردان از زنان بیشتر است، یک مرد حق دارد چند زن داشته باشد و… . این موارد میتواند از نظر اعتقادی شماری حقیقت داشته باشد، اما واقعیت ندارد. وزیر امر به معروف طالبان میگوید این یک مورد علمی استکه آموزش علوم مباح است، باید امیر تصمیم بگیرد که دختران بیاموزد یا نیاموزد. آنچه را وزیر طالب میگوید بنابه اعتقاد او حقیقت دارد.
واقعیت به حقیقت اعتقادی و ذهنی ما ارتباط ندارد. واقعیت فراتر از ذهنیت ما وجود دارد و راه خود را میرود. طوریکه هر چند وقت بعد، سیستم نرمابزاری مبایل و کمپیوتر خود را بهروز میکنیم تا بتواند با تحول فنآوری همسو شود، باید برای شناخت تحول واقعیت، حقیقت اعتقادی، ذهنی و باورهای خود را بهروز و اصلاح کنیم، اگرنه عصبیت، ما را دچار کوری میکند.
حکمتیار دچار کوری عصبیت است. او عصبیت قومی و مذهبی دارد. واقعیت شهروندی و زیستی مسالمتآمیز به اساس ارزشهای سیاسی جهان مدرن را درک نمیتواند. حکمتیار و افراد مانند او دچار عقبافتادگی درک تحول واقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جهان امروز استند، اما بنابه عصبیتهای قبیلهای در قدرت اند و تصور میکنند آنچه را باور دارند درست است.
حکمتیار بنابه داشتن عصبیت به خود اجازه میدهد به مردم هزاره اهانت کند و بگوید با چند ولسوالی میخواهند هزارستان بسازند. درحالیکه هزارستان به عنوان یک ایالت در حکومت فدرال و حتا به عنوان یک کشور حق مردم هزاره است. همینطور حلیمه پکتیانی با عصبیت، کشتار دختران هزاره در کاج را مسخره میکند و کسانیکه برای نسلکشی هزاره دادخواهی میکنند، به آنها میگوید این مردم نازدانه شده، یاد شان رفته در کوچههای مندوی جوالیگری میکردند و… .
مردم هزاره یکی از اقوام افغانستان استند که از نظر عدد و شمار اگر به اندازهی قوم پشتون نباشند، کم نیستند. باید تاکید کنم حقوق بشری، فردی و سیاسی افراد در جهان معاصر به عدد و شمار نیست. این بدویت قبیلهای حکمتیار استکه حقوق سیاسی و بشری افراد را به عدد و شمار تقلیل میدهد. مردم هزاره بنابه ستم و سرکوب، اقلیتسازی سیاسی شدهاند.
این رویکرد اقلیتسازی سیاسی اکنون بر مردم تاجیک جریان دارد. رهبری قومی طالبان در پی جابهجایی قومی در مناطق تاجیکنشین است تا با تصرف جغرافیا و سرکوب مردم تاجیک و اوزبیک، این دو قوم به ویژه مردم تاجیک را در این شرایط دچار اقلیتسازی جغرافیایی و سیاسی کند.
اشرف غنی میخواست قوم تاجیک، هزاره و اوزبیک را با قومسازی به هفتاد قوم کوچک و اقلیت تبدیل کند که طرح آن را آماده کرده بود، مشاوریتی بنام امور اقلیتها ساخته بود، این مشاوریت در بین مردم تاجیک، هزاره و اوزبیک فعالیت میکرد که قوم ثبت کنید و پیسه بگیرید. کسی بنام صاحب نظر سنگین مردم ما را که دستهای از مردم هزاره است، بنام قوم نیکپی ثبت کرده بود